



کتاب ثروتمند ترین مرد بابل اثر جورج ساموئل کالسون نشر یوشیتا
چطور باید از سکههایش استفاده میکرد؟ امروز عصر در حال رفتن به منزل خواهرش، به هیچ چیزی به جز این فکر نمیکرد که صاحب قطعههای سنگین و درخشان طلایی است که به همراه دارد. درست چند روز بعد از همان بعدازظهر بود که رُدان وارد مغازهی ماتون شد که وامدهندهی طلا و دلال جواهرات و پارچههای کمیاب بود. بیآنکه به چپ و راست که پر از کالاهای رنگارنگ بود نگاهی بیندازد، به انتهای مغازه رفت و در آنجا ماتون را دید که بر قالیچهای نشسته بود و بردهای سیاهپوست در حال پذیرایی از او بود. رُدان در حالی که پاهایش را از هم باز کرده و سینهی پرمویش از نیمتنهی چرمیاش بیرون زده بود آرام ایستاد و گفت: «برای مشورت نزد تو آمدهام، زیرا نمیدانم چه کار کنم.»



